گریه
هق هق من
هق هق قلبم
ظاهرش زیباست
شکسته
از درون
تصورتو
وقتی نمی بینمت
آن قدر تصورت می کنم
که وقتی می بینمت
انگار بامن بودی!
شعله
در اوج تابستان
سرد است هوا
آتش قلب من
چرا خاموشی؟
دوری
هر روز که
ندیدمت را
چوب خط زدم
روی دیوار
ای دنیا چه قدر کم دیوار داری
هر ثانیه هزار قرن است!
بی ارزش
همه دم می زنند
از آزادی
صلح
نمی خواهم
آزادی را
صلح راوقتی تو کنارم نیستی
بی تو
زندگی
یا رویاست
یا خاطره
وقتی ندارم تورا
درود:خواندیدمت! آقای زارع سعی میکنم فقط فکت های منفی را بنویسم کهکمکت میکند/کمی نورم فعل هارا شکستن میتوانداز نصر دوروبه شعر نزدیکترت کند/جبری نیست که جملات یا اپیزود هاهمیشه ختم به فعل شوند(قید قرینه )برای همین وقت هاست!/زاویه دیدشاعرانه و سوژه های خوبی داری اماپرداخت خوبی ندارند- یعنی نتونستی ازیک سوژه ی خوب به یک شعر خوب برسی واین میان بی شک ضعف ی وجود داره واون کم توانی ی دانش شعر است/باید مطالعه مولفه هاومقالات شعری راجدی بگیری توی وب های معتبر جستجو کن وبه مقالات بیشترازشعرهااهمیت بده/منتظر اتفاقهای تازه ات میمانم/به نامخودم لینکم کن/بادوستای شاعرت هم آشنایم کن راستی کدام شهر زندگی میکنی؟
درود بر شما
اولا:این شعر از شعر های اولیه من است دوست داشتم نظرتان را در مورد اشعار اخیرم بدانم
دوما:حذف فعل را استفاده کردم
هق هق من
هق هق قلبم
سوما:در مورد نثر قبول ندارم،شاید به نثر شبیه باشد ولی این روزها بعضی از شعر ها بیشتر به نثر شبیه اند تا شعر،شما سروده های گروس عبدالملکیان یا آزاد رنجبر را خوانده اید؟یا حتی آقای شمس لنگرودی
چهارما:من اهل شهر تفت از توابع یزدم
پنجما:دوستان شاعر درلینک هام(جز تک وتوکی) هستند.