محمد زارع

متن...شعر

محمد زارع

متن...شعر

من...اوج...در یاد عباس صفاری...سرچشمه

1
اگر عیسی بودم
از درون گهواره می گفتم:دوستت دارم
و اگر سلیمان
با پرندگان،درددل می کردم
اما،من منم
بسیار کوچک
و با تو بزرگ می شوم
با تو بزرگ می شوم...

2
با تو راه رفتن
تا سر کوچه
پرواز تا ابدیت است!

3
"تلخ است آسمان
             وقتی پرنده نیستی"
اما برای من
آسمان شیرین است
عشقت
مرا پرنده کرد

4
نه از شاملو
نه فروغ
نه نیما
و نه سهراب
شعرهایم
از تو نشأت می گیرند

درخواست...نباشی بامن...تصور تو 2...پیغام...بی تو 2

1
موسی
می شود مارهای زمانه را عصا کنی
تا بگذرم
از بیان زندگی

2
نباشی بامن
موهایم
مثل دندانهایت
سپید می شود
و روزگارم
سیاه
چون گیسوانت

3
تصور تو
تصور آسمان
تصور تو
تصور دریای در کویر
مربانم،تا کی تصور؟
لحظه ای واقعیت را
عطا کن
به من

4
پیغامم را
به قاصدک دادم
آمد...
تو را که دید
همه چیز رافراموش کرد

5
بدون تو
زیرعقربه های ساعت
له و لورده می شوم!

وصیت...بیهوده...برتری...شوق...انتظار

1
وقتی مردم
خاکم نکنید
مرا به دریا بسپارید
لااقل برای کوسه ها عزیز باشم

2
کارهای ما
 تکاندن خاک است
از شانه های بیابان!

3
بالاترم
از فردوسی
از سعدی
حسنم آن است:
شعر هایم برای توست

4
با تو
غنچه های روی قالی مان
می شکفند

5
نگاه به ساعت
در انتظارت
حقوق هم دارد؟
اضافه کاریست؟

معصیت,غربت,رها,بدون نام

1

اگر عشق

گناه است

خداوندا

جهنم ازآنم  باد

 

2

قدیم

گل ها می مردند درون خاک

امروز

گل ها می میرند توی یک لیوان آب

گل ها هم غریبند

 

3

هر زمان هر باد

می وزد آزاد

لیک من هم در تمنای وزش باید کنم فریاد

آی ای دنیا بگو من کمترم از باد؟

 

4

گفتنی ها را که گفتند همّه شاعر ها

لیک ای مردم

هر چّه که شما کردید این دنیا...